اخیرا مرتکب نوشتن رمان جدیدی به نام «کلام بیگانه» شده ام. در انتشارات سخن به چاپ رسیده است. رمان نسبتا کوتاهی با 146 صفحه؛ در مورد مردی به نام کلام که زنش تصمیم گرفته نیما صدایش کند. کلام مدیر و موسس آموزشگاه زبان است. در برهه ای از زندگی اش احساس می کند مردم حرف هایش را نمی فهمند یا این که خودش را جدی نمی گیرند. کلام دچار اساسی ترین کشمکش زندگی اش می شود. معمولا تمامی کشمکش های جدی اگر به یاس منتهی نشوند به فهم یا بینشی ارزشمند منجر می شوند. آن قدر بی انصاف نبوده ام که قهرمان داستان را بعد از کلی دردسر و سرگردانی از ادراک محیط محروم کنم.
به گمانم با اسم کتاب موضوع داستان را لو داده ام. با این حال چیزی از نقش خواننده کم نشده است. خواننده در آخرین سطرهای داستان ناخواسته قضاوت خواهد کرد که کلام بیگانه است یا «کلام».
معمولا نویسنده ها کتاب خودشان را تمجید نمی کنند. حتی در حدی که بگویند به خواندنش می ارزد. تصمیم دارم مثل همه ی نویسنده ها مبادی آداب باشم و در مورد رمان کلام بیگانه چیزی نگویم.