قسمتی از داستان یک مورب
در سالن امتحانات پشت سر سارا نشستهام. سارا شاگرد دوم کلاس است. همیشه یک نمره از من عقب میماند. صدای پای خانم مشاور میآید. این صدا برای همه آشناست. مثل مانکنها راه میرود. سارا سرش را به طرف من برمیگرداند. میگوید: «شادی چند وقتیه که اداشو در نیاوردی یکم بخندیم.» صدای پای خانم مشاور کنار صندلی من خاموش میشود. خم میشود و بیخ گوشم میگوید: «شادی جون، سولماز برگشته یه هفته پیشمون بمونه. داره دکتر میشه. به من قول داده دنبال تخصصش هم بره. با همین سارا یه روز بیا خونمون دخترمو ببین. شاید راز موفقیتشو به شما هم گفت.» صدای پای مانکن دوباره بلند میشود. بعد صدای خنده سارا بلند میشود. ادایش را در آوردهام.