داستان کوتاه

محمود واحدی

داستان کوتاه

محمود واحدی

سیزده بدر

امروز، طبیعت با صدای باقیمانده ترقه های چهارشنبه سوری از خواب پرید. پرنده ها با آهنگ رپ ماشین اسپورت خارج خواندند. شاخه ی بید را مجنونی شکست. چمن های نونوار در دام مثلث منقل، دچار حریق شدند. گل شیپوری جیغ کشید. پوشک بچه به پای لاک پشت پیچید و تا بالای تپه رفت. سفره های خالی به دست باد افتاد و محفل خصوصی گون ها پر از غربیه شد. بطری سبز بدبو روی سر سنگ شکست و زیر پای برهنه سمندر ریخت. آتش به جان گزنک افتاد و دامن کشان تا نیستان دوید و دشت را روسیاه کرد. زاغ آسمان را برای جولان دود خالی کرد. ختمی باطل السحر خواند و آرام به بوته اسفند گفت : «نگفتم سیزده نحس است؟»